یادداشت سیده فاطمه کشمیری🇵🇸
1402/6/22
4.3
56
هرچیزی بگم حق این کتاب رو ادا نمیکنه... گمانم ۱۵ یا ۱۴ ساله بودم که این کتاب را خواندم. یادم هست در سفر به بندرعباس بودیم، توی ماشین، روی کشتی نشسته بودم و از بندرعباس دور می شدیم و به سوی قشم می رفتیم. هوا بی نهایت گرم بودهمه روی عرشه رفته بودند تا لااقل در جریان بادی که روی خلیج میوزید باشند. من اما... مانده بودم داخل ماشین، شیشه ها بالا و هوایی دقیقه به دقیقه گرم تر می شد تا در سکوت، به هیاهویی که دا در ذهنم انداخته بود بپردازم. رسیدم به قسمتی که از "زینب" می گفت، جایی که شخصیت می فهمید و می فهماند زینبی که ایننن همه کمکش کرده از دق کردن نجاتش داده و فرشته نجاتش شده واقعا وجود نداشته!! می خواندم و بحث از گریه گذشته بود! چنان روی کتاب زار می زدم که گویا زینب عضوی از اعضای خانواده خودم بوده! دا روایت عظیم و عجیبی ست. واقعیت هایی که ما فقط شنیده ایم و آن شنیدنمان هم به درد خودمان میخورد را چنان در صورتمان می کوبد و چنان واضح بازسازی می کند که بیدار شویم و حیا کنیم از رنجی که بر این خلق رفته تا به واقع از خاک این مملکت وجبی کم نشود.
(0/1000)
نظرات
1402/6/23
بعضی جاهاش رو از خودش دراورده که حتی صدای ارتشی های حاضر در صحنه هم درومد مخصوصا ناخدا صمدی که بهش واکنش نشون داد
1
0
1402/6/24
ممکنه! ولی چیزی از ارزش این کتاب کم نمیشه. به علاوه همونقدر که راوی ممکنه اشتباه کرده باشه باقی ام میتونن اشتباه کرده باشن
0
سیده فاطمه کشمیری🇵🇸
1402/6/22
1