یادداشت فرزانه ایروانی

چراغ ها را من خاموش می کنم
        وارد رستوران زیبایی می‌شید.  براتون پیش غذا میارن، میخورید،خوشمزه، سالادهای که دوست دارید، دسرهای رنگارنگ، همه را می‌چشید و منتظر غذای اصلی هستید. 
با این همه خوشمزگیها، غذای اصلی کباب برگه؟ شاید هم بهتر. وسطهای کتاب متوجه می‌شید که غذای اصلی همونهاست که خوردید و دارید میخورید. 
این رمان انگار همش حاشیه‌س، متن اصلی نداره. آخرش میگید: خوب که چی؟
      
2

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.