یادداشت
1403/1/31
بسم الله گاهی اوقات اهل بیت علیهمالسلام به شکل عجیبی دست میاندازند در زندگیت و از اعماق زندگی که غرقش شدهای بیرونت میکشند. نه تنها بیرونت میکشند بلکه زندگیت، رغبت هایت، آرزوهایت، هدف هایت، همه چیزت را میگیرند و چیزی که خودشان دوست دارند را به تو میدهند. اینجاست که این بیت معنا میشود: ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن خیری ندیده ایم از این اختیارها داستان مردی با وضع مالی بسیار خوب و شرایط کاری بینظیر در ترکیه که ناگهان دختری سه ساله دستش را میگیرد و سر به راهش میکند. او میشود خادم بانو، همانطور که خانم سه ساله در خواب به او گفته بود. جنگ سوریه با داعش پیش میآید اما او از حرم بانوی سه ساله تکان نمیخورد. میماند و زندگیش میشود رقیه خانم ارباب. از هر کاری که برای این حرم نیاز باشد دریغ نمیکند و خودش را وقف این صحن و سرا میکند. شرط همیشگی اش برای کار این است که در حرم بماند و کار مرتبط با حرم داشته باشد. چرا؟ چون بانوی سه ساله در خواب به او فرموده بودند که: همینجا بمان. او خودش را وقف همین کلام بانو کرده است. حکایت عجیب و غریبی است در این روزگار. داستان کتاب حقیقتاً به تخیل میماند. اما اهل بیت آمدهاند تا محال های ذهنی و عقلی ما را جا به جا کنند و به ما بفهمانند که فهممان را از دنیا و آخرت درست کنیم. بسته نیندیشیم و خودمان را دست کم نگیریم. حیف است این کتاب را از خودتان دریغ کنید. کوتاه است و خوش خوان. پس به یک وعده جمعش کنید و لذت ببرید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.