بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت محمدحسین شربتی

                خسی در میقات، یکی از بهترین تعبیراتی است که در عمرم شنیدم. تعبیر جالبی که جلال آل احمد برای خودش در نظر میگیرد در سفرش به سرزمین حجاز. 
نکته مثبتی که میتوان از این کتاب استخراج کرد این است که در ابتدای کتاب، خودت را در میان آن اتوبوس کاروان که همه نوع قشر مردم در آن حضور دارند در نظر میگیری و تا آخر، در جمعیت هستی. کاروانی که همه قشر مردم، اعم از پولدار و فقیر و سیاه و سفید در آن وجود دارد و در پایان سفر اصلا توجهی به رنگ پوست بغل دستی ات نداری و یا حتی نمیدانی این شخصی که الآن کنار من نشسته، جیبش پر از اسکناس است یا اجاره خانه اش عقب افتاده و صاحبخانه او را جواب کرده. این را میتوان هنر جلال آل احمد دانست که هر آنچه از ذهنش بر می‌خیزد را کمی آراسته می‌کند و لباس زیبا بر تنش می‌کند و عطر ملایمی بر بدنش میزند و او را به روی کاغذ پیاده می‌کند. 
جلال دقیقا در برهه ای از زندگی اش به سفر حج میرود که کاملا به آن احتیاج داشته. به قول خودش قبل از سفر تفکراتی به سراغش می آید و حتی "این آخریها مهر زیر پیشانی نمی‌گذاشتم و همین شد مقدمه تکفیر"
شاید بعد از خواندن کتاب، این حال به شما دست دهد که جمع کنیم و برویم حج و خانه خدا را زیارت کنیم. ولی بعدش این بیت شعر را هم مرور کن: 
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی!
دوباره سعی کن این کتاب را بخوانی، تا در نتیجه برسی به متن اول کتاب که از علی بن عثمان هجویری و از کتاب کشف المحجوب است برسی. این را باید قبول داشته باشی و بعد به حج بروی! جلال خیلی زیبا سفرنامه اش را نوشته. اول کتاب با حالات مختلف وارد میشود و در نهایت نتیجه واحد از مباحث گوناگون.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.