یادداشت رعنا حشمتی

                "هرقدر بیشتر از این زنان و مردان و بچه های هلهله گر را در خمیر می کردم بیشتر به یاد دخترک کولی ام می افتادم که هرگز هلهله نکرده بود, که چیزی جز این نمی خواست که هیزم در بخاری بریزد, که گوشه ای از نانش را مثل تکه نانی در مراسم عشاءربانی بشکند و به آتش درون بخاری نگاه کند, مجذوب و مبهوت حرارت و زمزمه ی آهنگین آتشی که از کودکی میشناخت و با قوم او پیوندی دیرین و مقدس داشت. آتشی که در حرارت و روشنایی اش, رنج ها را فراموش میکرد و لبخندی اندوهگین به لبان می آورد. انعکاس خوشبختی ای در اوج."
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.