یادداشت امیرمحمد سالاروند

                خاطراتِ خواندن نیست. خاطراتِ نوشتن است. جز در آغاز که از کتاب‌ها و مجله‌های کودکی می‌گوید باقی‌اش همه حرف از کتاب‌هایی است که برای تحقیق و نوشتن سراغشان رفته. طریف خالدی مورخ است. مورخِ عصر اسلامی است و طبیعی است که کارش بالا-پائین کردن مداوم متون قدیم باشد. استاد دانشگاه امریکایی بیروت هم هست. همه‌ی کتاب‌هایش را به انگلیسی نوشته جز این یکی. قصد و غرضش خاطره‌گویی نیست، بیش‌تر پی تبشیر است و می‌خواهد جوانان را با آثار کلاسیک اسلامی آشنا کند:
«برای معرفی این آثار، شیوه‌ی زندگی‌نامه‌ی خودنوشت را در پیش گرفتم. تا از صمیمیت بیش‌تری برخوردار باشد ... تا میراثی را که امروز در نتیجه‌ی بی‌توجهی و فراموشی و جعل ادبی و زبانی در معرض نابودی قرار گرفته است بیش‌تر بشناسیم.» (ص۲۶۳).
هدف، انذار مردم عرب است و توصیه به بازگشت و بازخوانی آثار اصیل. پژوهش‌هایش را انگلیسی می‌نویسد، منبرش را عربی می‌رود. همان آثار تحقیقی به نظرم می‌توانست در احیای این کتبِ اصیل مؤثرتر باشد. مهم‌ترین کتابش اتفاقاً عنوان بسیار جالبی دارد؛ «تاریخ‌نگاری از قرآن تا مقدمه». خلاصه‌ای که در اینجا از جان کلام این کتاب آورده، خواندنی است.
جنبه‌ی عاطفی «زیستن با کتاب» بسیار محدود است. پیش‌تر اشاره کردم که بیش‌تر خلاصه‌ی نوشته‌های خالدی است و مرور مهم‌ترین خوانده‌های حرفه‌ای‌‌اش. درباره‌ی جاحظ کمی توصیف عاطفی دارد. تکه‌های پراکنده‌ی دیگری را هم می‌شود یافت. ولی کلیت کتاب بیش‌تر تاریخی-علمی است تا خاطره‌گویانه باشد. تناقض این است که می‌خواهد جوانان را با کتب کلاسیک آشتی دهد، یعنی هدفش غیرمتخصصین است. ولی خودش چرا سراغ این کتاب‌ها رفته؟ چون شغلش خواندن این کتاب‌هاست، چون متخصص این ماجراست. شاید سخت‌گیرانه باشد ولی من شوق خواندن متون قدیم را آن چنان در نوشته‌اش ندیدم. تعداد کتاب‌هایی که اسمشان را آورده هم زیاد است. مجالی برای ایجاد رابطه‌ای عاطفی نیست. از موارد استثنایی و جالب حرفی است که درباره‌ی المغنی قاضی عبدالجبار می‌زند: «هنوز هم هر وقت می‌خواهم فکر زنگارگرفته‌ام را صیقل دهم یا بر قدرت استدلال و منطق خود بیفزایم به کتاب وی به ویژه جزء دوازدهم آن با عنوان النظر والمعارف مراجعه می‌کنم.»
مترجم، کتاب‌باز است و هر کتابی که در متن اسمش آمده را در پانویس معرفی کرده است. برای امثال منی که شیفته‌ی علم اسماء کتب‌اند اسباب وقت‌گذرانی جالبی فراهم کرده.

تکه‌ای از کتاب را اینجا می‌نویسم. نقلی است از کمال صلیبی در باب مجلات علمی-پژوهشی:
«وقتی نخستین مقاله‌ام با عنوان‌‌ِ «فهرستی از قاضیان بزرگ عصر ممالیک» در یک مجله‌ی تخصصی خاورشناسی به زبان فرانسه منتشر شد از فرط خوش‌حالی تعدادی از نسخه‌های آن را برای خانواده و دوستانم فرستادم. یکی از دوستان برایم نوشته بود: تنها کاری که کرده‌ای این است که این اطلاعات را از یک جای گمنام به جای گمنام دیگری انتقال داده‌ای!» (ص۱۱۹)

پ.ن: به نظرم ارزش خریدن ندارد. من از کتابخانه‌ی پارک شهر امانت گرفتم.
        
(0/1000)

نظرات

طه

1402/01/20

المغنی قاضی عبدالجبار واقعا کتاب عمیقی است. به گمانم نخستین جایی باید که به طور تفصیلی و مستدل سخن از قاعده‌ی لطف رفته است.



کتاب آقای طریفی به گمانم برای کسانی جذاب است که در گیر و دار کارهای آکادمیک هستند. دقیق‌تر عرض کنم برای کسانی بیش از همه جذابیت دارد که به صورت دانشگاهی در رشته‌ی تاریخ اسلام یا تاریخ اندیشه تحصیل کرده اند و می‌کنند.
2
نمی‌دانم چرا پاسخم ثبت نشد. 
خالدی به کلی کتاب خواندنی و مؤثر اشاره کرده، این اشارات را اگر آدم همت کند و پی بگیرد به گمانم به جاهای خوبی می‌رسد. 
طه

1402/01/20

اگر کسی رشته‌اش تاریخ باشد به کارش می‌آید، اما از پراکنده‌خوانی سود چندانی حاصل نمی‌شود.