بریده‌ کتاب‌های زینب لطفعلی‌خانی

خدمات متقابل اسلام و ایران
بریدۀ کتاب

صفحۀ 27

«در اجتماعات استعمار زده و عقب‌مانده، عادتاً روشنفکران هستند که می‌خواهند یا می کوشند که این شعور و وجدان جمعی را در مردم وطن خود بیدار کنند. از آنجا که زبان و سنن و فرهنگ ملی در ذهن این روشنفکران مرادف است با واقعیت فعلی ملت که آمیخته ای است از گرفتاری‌ها و بدبختی‌ها و عقب ماندگی‌های و محرومیت‌ها، روشنفکر از تبلیغ روی این سنت سر باز می‌زند و به سوی الگوهای دنیای پیشرفته و حاکم رو می آورد و می‌کوشد آن الگوها را برای ملت خود سرمشق تشکیل و تکوین شعور ملی قرار دهد. فرانتس فانون، جامعه شناس و روانشناس بیداردل آفریقایی که در فصل «دربارهٔ فرهنگ ملی» در اثر مهم و جاودان خویش «نفرین شدگان زمین» ظهور این حالت و احساس را در میان روشنفکران جامعه استعمار زده، مرحله ابتدایی و خام تبلور وجدان ملی در میان این قشر می‌خواند. به نظر او روشنفکر جامعهٔ استعمار زده در این مرحله در عین تلاش و کوشش برای گسترش وجدان ملی کاملاً در فرهنگ استعماری حل شده است،آثار این روشنفکر نکته به نکته» با آثار همکارانش در کشور استعمارگر میخواند. به عبارت دیگر در این مرحله فکر روشنفکر جامعه استعمار زده گرچه از مقوله اندیشه است ولی یک کالای وارداتی است که از وراء مرزها و از سوی کشورهای مسلط غرب آمده است. او در این مرحله تنها «ترجمه ای میاندیشد و ترجمه ای عمل میکند اعتماد به معلومات و محفوظات و غروری که عادتاً به سبب جهل و عقب ماندگی نوعی توده مردم روشنفکران اینگونه سرزمینها دارند مانع نقادی دقیق و تحلیل حوادث و واقعیات است. سالها و قرنها حوادث دردناک لازم است تا اینگونه روشنفکران از خواب خرگوشی بیدار شوند و حقیقت و ارزش عقاید آنها بر مردم فریفته شده روشن .گردد از این گذشته اینچنین روشنفکران تنها در مراحل اولیه حرکت فکری و عملی خود است که بیدار کردن وجدان ملی را وجهه همت خود قرار میدهند در اندک زمانی به دلیل ماهیت روحیات و افکاری که دارند الگوهایی از ظواهر تمدن و طرز زندگی غربی برای خود میسازند که بزودی آنان را به سوی زندگانی راحت و مرفه اروپایی میکشاند و این کشش هم در ذات خود مستلزم سکوت و احیاناً سازش با عوامل ظلم و فساد زمانه شده، حل شدن در دستگاه استعماری و خدمتگزاری آن را ایجاب می.کند مرحله دوم در تحلیل ،فانون آن زمانی است که روشنفکر جامعه عقب مانده تصمیم گرفته است با صمیمیت بیشتری به ملت خود بپردازد، ولی چون موجودی ملت را آمیخته با بدبختی و پریشانی و جهل و عقب ماندگی مییابد به سوی روزگاری از تاریخ ملت خود می رود که در آن جلال و شکوه و مجد و عظمتی یا حداقل زرق و برقی سراغ بگیرد. بدین ،جهت یکباره جامعه حالیه را با تمام دلبستگیهایش رها میکند و از فراز قرنها (قرنهایی که همراه با آدمهای خود زنجیروار سلسله علت و معلول روزگار فعلی را ساخته است پرواز می کند و به هزاران سال قبل خیز بر میدارد و اگر در تاریخ واقعی ملت خود چنین روزگاری را نیابد به سوی افسانههای کهن رو می آورد. ارزش کار و اندیشۀ این دسته از روشنفکران نیز همان قدر است که در کتابها بماند و یا جماعتی معدود را برای مدتی محدود دلخوش و سرگرم نگه دارد...»

3

خدمات متقابل اسلام و ایران
بریدۀ کتاب

صفحۀ 20

«مفهوم ناسیونالیسم با شکل فعلی و مرسومش در جهان از اوایل قرن نوزدهم در آلمان پیدا و مطرح شد و اصولاً یکی از تبعات و واکنش‌هایی است که در برابر انقلاب کبیر فرانسه در اروپا به وجود آمد. انقلاب کبیر فرانسه خود واکنش و عصیانی بود در برابر طرز فکر اشرافی کهن که بکلی برای توده مردم و عامه خلق ارزشی قائل نبود از آن زمان به بعد بود که تم اصلی در سخنان گویندگان و آثار نویسندگان و فلاسفه «ملت» و توده مردم گردید و آزادی و برابری آحاد آن. آزادی و برابری که تنظیم کنندگان اعلامیه حقوق بشر مدعی به ارمغان آوردن آن برای بشریت بودند - در ذات خود مرز و ملیتی نمیشناخت بدان جهت بود که شعاع انقلاب فرانسه بزودی و در عرض یک دهه از مرزهای فرانسه گذشت و اروپا را فرا گرفت و بیش از همه آلمان را. در آلمان، فلاسفۀ سیاسی و نویسندگان آنچنان شایق و شیفته افکار آزادیخواهانه شدند که خود را به طور دربست وقف نشر و تبلیغ آن کردند. فیخته فیلسوف آلمانی، از پیشروان این شوق و انتشار بود. بزودی بر آلمانی‌ها چنین معلوم شد که آزادی ادعا شده در اعلامیه حقوق بشر در آلمان، مخصوص خود فرانسوی‌ها شده و مردم آلمان را از آن سهمی نیست. فیخته اولین کسی بود که در برابر این تبعیض فریاد اعتراض برداشت. او ضمن چهارده کنفرانس مشهور خود که در آکادمی برلین ایراد کرد به عنوان عصیان و اعتراض بر این استثنا و واکنش علیه فرانسوی بودن آزادی و برابری «داستان ملت آلمانی» را به عنوان یک واحد واقعی و تفکیک ناپذیر پیش کشید که بنا به ویژگی نژادی، جغرافیایی و زبان و فرهنگ و سنن خود دارای نبوغ ذاتی و استقلال و حیثیت مخصوص به خود است. بدین ترتیب ناسیونالیسم آلمان که بعدها زاینده تز ناسیونالیسم در دنیا گردید - به وجود آمد. ناسیونالیسم یا ملت‌گرایی، در اندیشه واضعان غربی‌اش یعنی مردمی را که در قالب مرزهای جغرافیایی معین، نژاد و سابقهٔ تاریخی و زبان و فرهنگ و سنن واحد گرد آمده‌اند، به عنوان یک واحد تفکیک ناپذیر مبنا و اصل قرار دادن و آنچه را در حیطهٔ منافع و مصالح و حیثیت و اعتبار این واحد قرار گیرد خودی و دوست دانستن و بقیه را بیگانه و دشمن خواندن. در قرن نوزدهم سه واکنش یا گرایش اساسی در برابر شعارهای انقلاب فرانسه ظهور کرد: .۱ واکنش ناسیونالیستی. ۲. واکنش محافظه‌کارانه. ۳. واکنش سوسیالیستی.»

2