بریده کتابهای آنیل آنیل 1403/5/15 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 130 وقتی اتفاق بدی برای آدم میافتد، این سختترین قسمتش است. هر لحظه، آن اتفاق را به خاطر نداری، مدتی فراموشش میکنی و بعد، دوباره، سراغت میآید. بالاخره، خیلی خوب میفهمی که مجبوری با آن کنار بیایی. از تو انتظار میرود تا به زندگی ادامه دهی. 0 2 آنیل 1403/5/15 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 163 بعضی وقتها، کاری که اشتیاق زیادی به انجامش داری از اون چیزی که انتظارش رو داشتی سختتره، ولی بهخاطر اینکه آسون نیست نباید ازش دست بکشی. 0 0 آنیل 1403/5/15 شرلوک هلمز : اتود در قرمز لاکی 4.1 2 صفحۀ 65 آدم احمق همیشه یک نفر احمقتر از خودش پیدا میکند که او را تحسین کند. 3 28 آنیل 1403/5/15 شرلوک هلمز : اتود در قرمز لاکی 4.1 2 صفحۀ 42 نبوغ توانایی بیحد و حصری است برای تحمل رنج. 0 1 آنیل 1403/5/15 شرلوک هلمز : اتود در قرمز لاکی 4.1 2 صفحۀ 17 هیچ انسانی ذهن خود را درگیر مسائل جزئی نمیکند، مگر آنکه برای این کار دلیل بسیار خوبی داشته باشد. 0 1 آنیل 1403/5/15 شرلوک هلمز : اتود در قرمز لاکی 4.1 2 صفحۀ 9 بیان کردن چیزی که به بیان درنمیآید، کار سختی است. 0 1 آنیل 1402/7/7 گربه ای که کتاب ها را نجات داد ناتسومه سوسه کی 3.8 27 صفحۀ 76 «داستانها اگه خونده نشن، ناپدید میشن. من فقط دارم کمکشون میکنم که زنده بمونن.» 0 4 آنیل 1402/7/7 گربه ای که کتاب ها را نجات داد ناتسومه سوسه کی 3.8 27 صفحۀ 67 «ما دنبال یه نفری میگردیم.» مرد پاسخ داد:«بهتره نگردین! این موسسه پر از آدماییه که شبیه همن، مثل همدیگه فکر میکنن و سر همشون هم شلوغه. البته که همه میخوان خاص بودن خودشون رو اثبات کنن ولی از اونجا که همه همین هدف رو دارن، خاص بودن هیچکدومشون به چشم نمیاد! تشخیص ما از همدیگه اصلا ساده نیست! و به همین خاطر پیدا کردن یه شخص خاص سخت نیست، بلکه غیرممکنه! خدانگهدار.» 0 4 آنیل 1402/7/7 گربه ای که کتاب ها را نجات داد ناتسومه سوسه کی 3.8 27 صفحۀ 39 «این درست نیست که هرچقدر بیشتر بخونی، دانشت نسبت به دنیا بیشتر میشه. مهم نیست توی مغزت چقدر اطلاعات وجود داره، تا زمانی که از دانشت استفاده نکنی و با پاهای خودت دنیا رو تجربه نکنی، دانشت جز اطلاعات پوچ و بیفایده چیزی نیست.» رینتارو شانهای بالا انداخت اما پدربزرگش ادامه داد:«کتابها نمیتونن جای تو زندگی کنن. خوانندهای که با پاهای خودش رو زمین راه نره و دنیا رو تجربه نکنه شبیه یه دایرهالمعارفه، مغزش پره از کلی اطلاعات قدیمی. تا وقتی اون دایرهالمعارف باز نشه، چیزی به جز یه کتاب قدیمی نیست.» پیرمرد به آرامی دستی به سر پسر کشید و به شوخی گفت:«تو هم میخوای دایرهالمعارف باشی؟» 0 3
بریده کتابهای آنیل آنیل 1403/5/15 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 130 وقتی اتفاق بدی برای آدم میافتد، این سختترین قسمتش است. هر لحظه، آن اتفاق را به خاطر نداری، مدتی فراموشش میکنی و بعد، دوباره، سراغت میآید. بالاخره، خیلی خوب میفهمی که مجبوری با آن کنار بیایی. از تو انتظار میرود تا به زندگی ادامه دهی. 0 2 آنیل 1403/5/15 آخرین چیزی که به من گفت: رمان لارا دیو 3.6 16 صفحۀ 163 بعضی وقتها، کاری که اشتیاق زیادی به انجامش داری از اون چیزی که انتظارش رو داشتی سختتره، ولی بهخاطر اینکه آسون نیست نباید ازش دست بکشی. 0 0 آنیل 1403/5/15 شرلوک هلمز : اتود در قرمز لاکی 4.1 2 صفحۀ 65 آدم احمق همیشه یک نفر احمقتر از خودش پیدا میکند که او را تحسین کند. 3 28 آنیل 1403/5/15 شرلوک هلمز : اتود در قرمز لاکی 4.1 2 صفحۀ 42 نبوغ توانایی بیحد و حصری است برای تحمل رنج. 0 1 آنیل 1403/5/15 شرلوک هلمز : اتود در قرمز لاکی 4.1 2 صفحۀ 17 هیچ انسانی ذهن خود را درگیر مسائل جزئی نمیکند، مگر آنکه برای این کار دلیل بسیار خوبی داشته باشد. 0 1 آنیل 1403/5/15 شرلوک هلمز : اتود در قرمز لاکی 4.1 2 صفحۀ 9 بیان کردن چیزی که به بیان درنمیآید، کار سختی است. 0 1 آنیل 1402/7/7 گربه ای که کتاب ها را نجات داد ناتسومه سوسه کی 3.8 27 صفحۀ 76 «داستانها اگه خونده نشن، ناپدید میشن. من فقط دارم کمکشون میکنم که زنده بمونن.» 0 4 آنیل 1402/7/7 گربه ای که کتاب ها را نجات داد ناتسومه سوسه کی 3.8 27 صفحۀ 67 «ما دنبال یه نفری میگردیم.» مرد پاسخ داد:«بهتره نگردین! این موسسه پر از آدماییه که شبیه همن، مثل همدیگه فکر میکنن و سر همشون هم شلوغه. البته که همه میخوان خاص بودن خودشون رو اثبات کنن ولی از اونجا که همه همین هدف رو دارن، خاص بودن هیچکدومشون به چشم نمیاد! تشخیص ما از همدیگه اصلا ساده نیست! و به همین خاطر پیدا کردن یه شخص خاص سخت نیست، بلکه غیرممکنه! خدانگهدار.» 0 4 آنیل 1402/7/7 گربه ای که کتاب ها را نجات داد ناتسومه سوسه کی 3.8 27 صفحۀ 39 «این درست نیست که هرچقدر بیشتر بخونی، دانشت نسبت به دنیا بیشتر میشه. مهم نیست توی مغزت چقدر اطلاعات وجود داره، تا زمانی که از دانشت استفاده نکنی و با پاهای خودت دنیا رو تجربه نکنی، دانشت جز اطلاعات پوچ و بیفایده چیزی نیست.» رینتارو شانهای بالا انداخت اما پدربزرگش ادامه داد:«کتابها نمیتونن جای تو زندگی کنن. خوانندهای که با پاهای خودش رو زمین راه نره و دنیا رو تجربه نکنه شبیه یه دایرهالمعارفه، مغزش پره از کلی اطلاعات قدیمی. تا وقتی اون دایرهالمعارف باز نشه، چیزی به جز یه کتاب قدیمی نیست.» پیرمرد به آرامی دستی به سر پسر کشید و به شوخی گفت:«تو هم میخوای دایرهالمعارف باشی؟» 0 3