بریده کتابهای دلهره های خیابان وحیدعلی زینال زاده1402/10/20دلهره های خیابان وحیدمحمدرضا مرزوقی3.81صفحۀ 74نانی که تازه از تنور بیرون آمده بو دگرم بودوخوشمزه.ننه یک تکه نان می دهد دستم سق بزنم و سلانه سلانه می رفتیم بقالی حسن آقا. یک ظرف خامه یا سرشیر گاومیش می گرفتیم و دو باره راهی خانه می شدیم.00علی زینال زاده1402/10/21دلهره های خیابان وحیدمحمدرضا مرزوقی3.81صفحۀ 142آقا نگاهی می اندازد:{ئی درگیری ها تومرزه حالا نیرو ها ما دارن می زنن شون} خوشحال می شوم وبه آسمان و منور هایی که حاشیه آن را روشن کرده اند نگاه می کنم. دلم می خواهد تمام عراقی هارا با بمب و موشک هایمان بکشیم تا انقدر ما را نزنند.00
بریده کتابهای دلهره های خیابان وحیدعلی زینال زاده1402/10/20دلهره های خیابان وحیدمحمدرضا مرزوقی3.81صفحۀ 74نانی که تازه از تنور بیرون آمده بو دگرم بودوخوشمزه.ننه یک تکه نان می دهد دستم سق بزنم و سلانه سلانه می رفتیم بقالی حسن آقا. یک ظرف خامه یا سرشیر گاومیش می گرفتیم و دو باره راهی خانه می شدیم.00علی زینال زاده1402/10/21دلهره های خیابان وحیدمحمدرضا مرزوقی3.81صفحۀ 142آقا نگاهی می اندازد:{ئی درگیری ها تومرزه حالا نیرو ها ما دارن می زنن شون} خوشحال می شوم وبه آسمان و منور هایی که حاشیه آن را روشن کرده اند نگاه می کنم. دلم می خواهد تمام عراقی هارا با بمب و موشک هایمان بکشیم تا انقدر ما را نزنند.00