بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

دلهره های خیابان وحید

دلهره های خیابان وحید

دلهره های خیابان وحید

محمدرضا مرزوقی و 1 نفر دیگر
3.8
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

0

عجب فکر بکری دارد این ننه. با خوشحالی چُرتی را می گیرم و کهنه ی چرک را به پایش گره می زنم. آن قدر محکم که صدای جیکش درمی آید. ننه می گوید: «ئی جوری که پاش ورم می کنه.» و خودش بند را شل تر به پای چُرتی می بندد و توی حیاط ولش می کند. تریشه ی باریکی از پارچه را هم می دهد به خودم: «اینه نگه اش دار که یادت نره پارچه ا ش چه رنگی بود.» تریشه را می گیرم و دور مچ دستم می بندم. خیالم کمی راحت شده. حالا دیگر چُرتی هر جای دنیا که باشد می توانم پیدایش کنم. حتی اگر دنیا به آخر برسد، باز می توانیم همدیگر را پیدا کنیم. درست مثل فیلم های هندی که بچه ها بعد از سال ها ننه بابایشان را پیدا می کنند. در قفس را باز می گذارم که جوجه ها هر وقت بخواهند بتوانند در و داخل کنند. فقط خدا خدا می کنم جک و جانوری نیاید سروقتشان.

یادداشت‌های مرتبط به دلهره های خیابان وحید