بریده کتابهای خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانیزهرا عارفی پور 🇵🇸1402/12/10خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانیحمید حسام4.449صفحۀ 42114زهرا عارفی پور 🇵🇸1402/12/10خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانیحمید حسام4.449صفحۀ 37013پویا زمردیان1402/10/14خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانیحمید حسام4.449صفحۀ 1کولهپشتیهایشان، عکس حاجقاسم سلیمانی را زده بودند. دیدن اینهمه شوروشعور، هر زائری را به عمق تاریخ میبرد و با کاروان اسیران کربلا، همراه میکرد.01معصومه هاشمی1402/08/08خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانیحمید حسام4.449صفحۀ 401رفته بود اما خانه پر از او بود. به هرجا نگاه میکردم، میدیدمش و صدایش را میشنیدم که میگفت:"سالار شدی برای این روزها."03نیلما☔1402/12/04خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانیحمید حسام4.449صفحۀ 21داشتیم از پلههای هواپیما پایین میرفتیم که با دیدن کسی شبیه به حسین از دور، جا خوردم. یک آن تردید کردم که حسین است یا نه، اما خودش بود. در این چهار ماه گویی به قاعدهٔ چهار سال پیر شده بود.00
بریده کتابهای خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانیزهرا عارفی پور 🇵🇸1402/12/10خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانیحمید حسام4.449صفحۀ 42114زهرا عارفی پور 🇵🇸1402/12/10خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانیحمید حسام4.449صفحۀ 37013پویا زمردیان1402/10/14خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانیحمید حسام4.449صفحۀ 1کولهپشتیهایشان، عکس حاجقاسم سلیمانی را زده بودند. دیدن اینهمه شوروشعور، هر زائری را به عمق تاریخ میبرد و با کاروان اسیران کربلا، همراه میکرد.01معصومه هاشمی1402/08/08خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانیحمید حسام4.449صفحۀ 401رفته بود اما خانه پر از او بود. به هرجا نگاه میکردم، میدیدمش و صدایش را میشنیدم که میگفت:"سالار شدی برای این روزها."03نیلما☔1402/12/04خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانیحمید حسام4.449صفحۀ 21داشتیم از پلههای هواپیما پایین میرفتیم که با دیدن کسی شبیه به حسین از دور، جا خوردم. یک آن تردید کردم که حسین است یا نه، اما خودش بود. در این چهار ماه گویی به قاعدهٔ چهار سال پیر شده بود.00