بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

بریده‌ کتاب‌های مارک و پلو: مجموعه ای از سفرنامه ها و عکس ها

بریدۀ کتاب

صفحۀ 8

همه‌ی آدم‌ها، صرف‌نظر از سن و جنسیت و ملیت و حرفه، یک دنیای درونی دارند که "من"شان هسته‌ی اصلی این دنیاست. "منِ" آنها در طول مسیر زندگی بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود تا جایی که تمام آن دنیای درونی را می‌گیرد. در چنین شرایطی است که آدم حضور هیچ دیدگاه و تفکر دیگری را برنمی‌تابد و تمام دنیایش مماس بر موجودیت خودش می‌شود. و درست در چنین موقعیتی است که آدم ها به بدگویی از هم می‌پردازند، انتقادناپذیر می‌شوند، غیبت می‌کنند، تهمت می‌زنند، دنیایشان سطحی می‌شود و ... این اتفاق قابل پیشگیری‌ست. بدیهی است که نمی‌شود از رشد آن "من" جلوگیری کرد. پس تنها راه باقی‌مانده این است که آن دنیای درونی چنان رشد کند که نسبت اختلاف حجم "دنیای درونی" و "منِ" آن‌ها همواره ثابت بماند. در این فضای خالی اطراف "من" است که دیدگاه آدم‌های دیگر جا می‌گیرد. در چنین فضای قابل تنفسی است که آدم احساس می‌کند همه‌ی حقیقت نزد او نیست و تنها او نیست که در این جهان حق هستی دارد. تمام این‌ها را گفتم تا به این نقطه برسم که یکی از مهم‌ترین راه‌های گسترش حجم این "دنیای درونی" ، و حفظ نسبت اختلاف آن با "من" ، سفر است.

بریدۀ کتاب

صفحۀ 21

کتاب خواندن در پاریس حسابی حرص آدم را درمی‌آورد. هرکسی را می‌بینی، یک کتاب در دست دارد و تندتند مشغول مطالعه است. سن و سال هم نمی‌شناسد، سیاه و سفید و مرد و زن و بچه هم نمی‌شناسد. انگار همه در یک ماراتن عجیب درگیر شده‌اند و زمان در حال گذر است. واگن‌های مترو گاهی واقعا آدم را یاد قرائت‌خانه می‌اندازند، مخصوصا اینکه ناگهان در یک مقطع خاص، کتابی گل می‌کند و همه مشغول خواندن آن می‌شوند. آنهایی هم که اهل کتاب نیستند حتما مجله یا روزنامه‌ای پر شال‌شان دارند که وقت‌شان به بیهودگی نگذرد و اگر حتی این را هم نداشته باشند، می‌توانند از چندین عنوان مجله و روزنامه‌ای که به لطف آگهی‌های فراوانشان به طور رایگان در مترو توزیع می‌شوند، استفاده کنند. فضای پاریس هیچ بهانه‌ای برای مطالعه نکردن باقی نمی‌گذارد. شاید برای همین است که پاریسی‌ها معنای انتظار را چندان نمی‌فهمند، آن‌ها لحظه‌های انتظار را با کلمه‌ها پر می‌کنند.