بریده‌ کتاب‌های آنی شرلی در جزیره

کسانی که میتوانند تا اوج شادی ها پرواز کنند، ممکن است در عمق غمها غوطه ور شوند و طبعی که از خوشی نهایت لذت را می برد، در مقابل سختی ها بیش از همه میرنجد.

گیلبرت نمی‌توانست بین غم و مخلوقی سرزنده و با نشاط که کنارش ایستاده بود، ارتباطی برقرار کند. اما خبر نداشت کسانی که می‌توانند تا اوج شادی ها پرواز کنند، ممکن است در عمق غم ها هم غوطه‌ور شوند و طبعی که از خوشی ها نهایت لذت را می‌برد، در مقابل سختی ها بیش از همه می‌رنجد. آنی گفت :«ولی حتما پیش می‌آید. الان زندگی مثل فنجانی پر از خوشی است که به لب هایم نزدیک کرده‌ام، ولی حتما کمی تلخی هم دارد... همه‌ی فنجان ها همینطورند. این تلخی یک روز زیر زبان من هم می‌آید. فقط امیدوارم موقع چشیدنش مقاومت و شجاعت داشته باشم.»

هر وقت یاد بگیرید به چیزی بخندید که باید به آن خندید و نه به چیزی که نباید به آن خندید،در آن صورت قدرت عقل و درکتان کامل شده.

_عقلم حرف‌های تو را تأیید می‌کند اما گاهی اوقات عقل، قدرت خودش را برای تأثیر گذاشتن روی من از دست می‌دهد و احساسات نا معقول بر من غلبه می‌کند!؛

تواولین دختر در اونلی هستی که قرار است به دانشگاه برود و همان طور که می دانی همیشه انهایی ک در انجام کاری پیش قدم بوده اند به جنون و دیوانگی متهم شده اند.

گیلبرت گفت: «خسته به نظر می آیی آنی!» - هم خسته‌ام هم اعصابم به هم ریخته. خسته‌ام؛ چون تمام طول روز مشغول خیاطی کردن و بستن چمدانم بودم و اعصابم به هم ریخته؛ چون شش زن به اینجا آمده بودند تا با من خداحافظی کنند هر کدام با حرف‌هایشان قسمتی از رنگ و بوی زندگی را از بین بردند. آنها کاری کردند که احساس کنم دنیا مثل یکی از صبح های ماه نوامبر، خاکستری، بی نشاط و کسل کننده است.

نوشتن چیزی که قرار است چاپ شود مسئولیت بزرگی است. هرگز چیزی ننویس که اگر در مراسم خاک‌سپاری‌ات خوانده شود، شرمنده‌ات کند.

نه آنها چنین آدم‌هایی نیستند. موضوع دقیقا همین است. اگر افراد کینه‌توزی بودند به حرف‌هایشان اهمیت نمی دادم. اما همه ی این خانم هادلسوز و خوش قلب‌اند و مرا دوست دارند. من هم آنها را دوست دارم و همین باعث شد که گفته ها یا طعنه هایشان این طور روی قلبم سنگینی کند.

در هر لحظه ، چیزی از زندگی غارت می شد و آنی کم کم داشت به این نتیجه می رسید که زندگی برهنه شده است.

می دانم ، اما احساس کردن با دانستن خیلی فرق دارد.عقلم حرف های تو را تایید می کند اما گاهی اوقات عقل ، قدرت خودش را برای تاثیر گذاشتن روی من از دست می دهد و احساسات نامعقول بر من غلبه می کند.

حتی اگر تمام طول شب گریسته باشی،باز هم‌دمیدن صبح‌برایت نشاط آور خواهد بود...

+زندگی الان مثل فنجون چای، شیرینه امامیدونم همون چایی گاهی وقت ها یه تلخی هایی هم داره و میدونم این تلخی یه روز میاد زیر زبونم فقط امیدوارم موقع چشیدنش مقاومت و شجاعت داشته باشم و امیدوارم این غم ها از اشتباهات خودم نباشه یادت میاد آقای کشیش چی میگفت ؟ میگفت : غم هایی که خدا به سمت ما میفرسته با خودش مقاومت و آرامش میاره اما غم هایی که از حماقت و ضعف خودمون به وجود میاد تحمل کردنش سخت میشه . _آنه کاش تو زندگیت فقط خوشی و لذت بیاد +نه اینم درست نیست زندگی بدون غم و سختی کامل نیست ما وقتی به آرامش درونی میرسیم که زندگی رو همونطور که هست، قبول کنیم.

یک روز خانم لیند خیلی کفری شد ؛ چون من پرسیدم آیا زمان حضرت نوح او هم بوده است ؟ من نمی خواستم قلبش را بشکنم . فقط میخواستم بدانم . آنی ! بوده است یا نه ؟😂

دیوی گفت : من به خاطر افتادن دورا از روی پله ها گریه نمی کنم . گریه می کنم چون آنجا نبودم تا افتادنش را ببینم . ) :| ( نمی دانم چرا این قدر بدشانسم و همیشه صحنه های جالب را از دست می دهم ؟😂

چقدر زود بزرگ شدیم دایانا به نظر تو بزرگسالی هم به قشنگی کودکی هست ؟

گیلبرت گفت:(( امیدوارم که هرگز غم های بزرگ به سراغت نیایند آنی!))... آنی گفت:(( ولی حتما پیش می آید. الآن زندگی مثل فنجانی پر از خوشی است که به لب هایم نزدیک کرده ام، ولی حتما کمی تلخی دارد... همه ی فنجانها همین طورند. این تلخی یک روز زیر زبان من هم می آید. فقط امیدوارم موقع چشیدنشان مقاومت و شجاعت داشته باشم و امیدوارم از اشتباه خودم ناشی نشده باشد...))

نسخه ی صوتی آنی:دیوی کم‌کم میفهمی در تموم عمرت مجبوری کار هایی را که دوست نداری انجام بدی.

دریاچه ی آبهای درخشان، آبیِ آبی بود؛ نه آبیِ هفت رنگ بهار و نه لاجوردیِ کم رنگ تابستان، بلکه آبی زلال و شفافی که ذره ای ناخالصی در آن دیده نمیشد؛ گویی آب همه ی کدورت ها و زنگارهایش را زدوده و خود را در خیالی آسایش بخش غوطه ور ساخته بود.

آه!ولی هنوز نکته‌ی اصلی مانده. آنجا پر از عشق است فیل! عشق پابرجا و خالصی که هیچ جای دنیا پیدا نمیشود. و این عشق و محبت در انتظار من است. و همین، تصویر مرا با وجود رنگ های نه چندان درخشانش، به یک شاهکار تبدیل میکند.

غم هایی که خداوند به سوی ما میفرستند، استقامت و آرامش به همراه می آورند، اما غم هایی که ناشی از حماقت یا ضعف خودمان باشند بسیار طاقت فرسایند... #آنی_شرلی #جلد_سوم