بریده کتابهای آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید بیخود (تازهوارد) 1403/9/26 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.0 10 صفحۀ 167 ارواح بزرگ، اجسام علیل را احیاء میکند و به حرکت وامیدارد. این خلاف آمدِ عادت دیدنی است. در خلاف آمدِ عادت بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم این پنجره در دل یک انقلاب "خلاف آمدِ عادت" گشوده شده است؛ انقلابی که رهبرش هفتادوپنج ساله باشد، اولین و بزرگترين خلاف آمدِ عادت است. انقلاب مخصوص جوانها است، نه پا به سن گذاشتهها. انقلاب حال و حوصله میخواهد. هیجان و احساسات میخواهد. این چه انقلابی است که همهی معادلات اهل عادت را به هم ریخته است؟ اصلا ذهن همهی تحلیلگرها قفل شده. 0 0 زهرایی🌱 1403/4/13 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.0 10 صفحۀ 117 در انقلاب ۵۷ طاغوت نمُرد، بلکه از ترس حق بیرون رفت:《جآء الحَقُّ و زهقَ الباطل》. هر جا و هر وقت حق جا خالی کند ، طاغوت دوباره باز می گردد! 0 7 زینب نجفی 1403/6/11 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.0 10 صفحۀ 104 گفته بودند به ما میکشد در همه کس غم نان ،ایمان را در شبی سرد، چون مرگ که هوا میلرزید و تن خسته شهر بستر برف زمستانی بود راهی خانه شدم من، گرسنه پدرم را دیدم که در آن ظلمت سرد با یخ حوض قدیمی حیاط ، جنگ سختی میکرد تا زخون دشمن بعد از آن جنگ ، وضویی سازد پدرم، بی آنکه کلامی گوید گفت با من ، پسرم چاره مشکل ما، (ایمان) است ! 0 7 زهرایی🌱 1403/4/9 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.0 10 صفحۀ 51 بسته شدن تمام پنجره های رو به بیرون ، منجر به گشایش پنجره های رو به درون می شود. 0 10 زهرایی🌱 1403/4/18 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.0 10 صفحۀ 193 "آقا ، همان موقع هم آقا بود." (اشاره به حضور حضرت آقا در ایرانشهر در حوالی دهه پنجاه) آقا همان موقع هم آقا بود❤️ 0 7 بیخود (تازهوارد) 1403/9/25 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.0 10 صفحۀ 128 هر که پیش نماز میایستد، امام جماعت نیست. بعضیها سَرجماعتند به جای امام جماعت؛ مثل سرگروه. امامت آن نیست که نمازی بخوانی و بروی، بی آنکه بفهمی جماعت پشت سرت سوار بر کشتیاند و تو ملوان کشتی هستی. اگر یک لحظه کشتی را رها کنی، با مسافرانش طعمهی طوفانی سهمناک خواهد شد. 0 0
بریده کتابهای آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید بیخود (تازهوارد) 1403/9/26 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.0 10 صفحۀ 167 ارواح بزرگ، اجسام علیل را احیاء میکند و به حرکت وامیدارد. این خلاف آمدِ عادت دیدنی است. در خلاف آمدِ عادت بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم این پنجره در دل یک انقلاب "خلاف آمدِ عادت" گشوده شده است؛ انقلابی که رهبرش هفتادوپنج ساله باشد، اولین و بزرگترين خلاف آمدِ عادت است. انقلاب مخصوص جوانها است، نه پا به سن گذاشتهها. انقلاب حال و حوصله میخواهد. هیجان و احساسات میخواهد. این چه انقلابی است که همهی معادلات اهل عادت را به هم ریخته است؟ اصلا ذهن همهی تحلیلگرها قفل شده. 0 0 زهرایی🌱 1403/4/13 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.0 10 صفحۀ 117 در انقلاب ۵۷ طاغوت نمُرد، بلکه از ترس حق بیرون رفت:《جآء الحَقُّ و زهقَ الباطل》. هر جا و هر وقت حق جا خالی کند ، طاغوت دوباره باز می گردد! 0 7 زینب نجفی 1403/6/11 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.0 10 صفحۀ 104 گفته بودند به ما میکشد در همه کس غم نان ،ایمان را در شبی سرد، چون مرگ که هوا میلرزید و تن خسته شهر بستر برف زمستانی بود راهی خانه شدم من، گرسنه پدرم را دیدم که در آن ظلمت سرد با یخ حوض قدیمی حیاط ، جنگ سختی میکرد تا زخون دشمن بعد از آن جنگ ، وضویی سازد پدرم، بی آنکه کلامی گوید گفت با من ، پسرم چاره مشکل ما، (ایمان) است ! 0 7 زهرایی🌱 1403/4/9 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.0 10 صفحۀ 51 بسته شدن تمام پنجره های رو به بیرون ، منجر به گشایش پنجره های رو به درون می شود. 0 10 زهرایی🌱 1403/4/18 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.0 10 صفحۀ 193 "آقا ، همان موقع هم آقا بود." (اشاره به حضور حضرت آقا در ایرانشهر در حوالی دهه پنجاه) آقا همان موقع هم آقا بود❤️ 0 7 بیخود (تازهوارد) 1403/9/25 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.0 10 صفحۀ 128 هر که پیش نماز میایستد، امام جماعت نیست. بعضیها سَرجماعتند به جای امام جماعت؛ مثل سرگروه. امامت آن نیست که نمازی بخوانی و بروی، بی آنکه بفهمی جماعت پشت سرت سوار بر کشتیاند و تو ملوان کشتی هستی. اگر یک لحظه کشتی را رها کنی، با مسافرانش طعمهی طوفانی سهمناک خواهد شد. 0 0