بریده کتابهای گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)پانیذ مالکی1402/11/12گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 636همه میدانند که ادبیات حرفه ی نان و آبداری نیست و کسانی که خواننده ی پروپاقرص کتاباند زمستان ها آتشی در آتشدان ندارند...21سیدحسین موسوی1402/09/19گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 326چند دقیقه بعد، کازیمودو نومیدانه نگاهی به جمع انداخت و با صدایی جانگدازتر گفت: --- آب! همه خندیدند. 😓😞06سیدحسین موسوی1402/10/02گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 454با صدای ضعیف پاسخ داد: به هرچه بخواهید اعتراف میکنم. فقط زودتر اعدامم کنید!03سیدحسین موسوی1402/10/27گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 660گاه آدمی، هر اندازه هم که بی ایمان باشد، به عبادتگاهی که در دسترسش باشد متوسل میشود.021سیدحسین موسوی1402/08/27گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 13702سیدحسین موسوی1402/09/19گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 346خلق و خوی زنان زیبا با ورود زنی زیباتر عوض میشود، به ویژه اگر تنها یک مرد در جمعشان باشد. (پ. ن. : هوگو راست میگه آیا؟؟) 🙂🤒😅02سیدحسین موسوی1402/08/26گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 53جناب مباشر صاحبمنصبی دوزیست بود، نوعی شبپره از رده جانوران قضایی که هم مانند موش بود و هم مانند پرنده، هم صاحب اختیار بود هم سرباز 🙂🙂04سیدحسین موسوی1402/10/02گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 468حس میکردم اسیر طلسمت شدهام. آنچه میبایست بیدار نگهم دارد به خواب رفته بود و من به سان آنان که در برف جان میسپارند از این خواب لذّت میبردم.02سیدحسین موسوی1402/08/27گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 88سرِ بی شام زمین گذاشتن بسی رنج آور است، اما بدتر از آن این است که آدم نداند کجا بخوابد.012سیدحسین موسوی1402/10/02گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 464012سیدحسین موسوی1402/10/28گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 722هیچیک از مهره های گردنش نشکسته بود. بنابراین او را به دار نیاویخته بودند. پس با پای خود به آنجا آمده بود و آنجا جان سپرده بود. هنگامی که خواستند او را از اسکلت زن جدا کنند، غبار شد و فرو ریخت.06سیدحسین موسوی1402/10/11گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 529عشق بهسان درخت است:خودبهخود جوانه میزند، در اعماق وجودمان ریشه میدواند و چ بسا در دلهای شکسته پیوسته سبز میشود.013سیدحسین موسوی1402/08/29گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 207در کودکی، که هنوز با مفهوم پدر و مادر آشنا نشده بود، از آنان جدا شد و در حصار کتابها زندانی گشت.018سیدحسین موسوی1402/10/11گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 524نترسید. من دوست شما هستم. آمده بودم شما را در خواب تماشا کنم. ناراحت که نمیشوید اگر بیایم خوابیدنتان را ببینم؟ حالا میروم. بیایید، الان پشت دیوارم. میتوانید چشمهایتان را باز کنید. لحن سخنان گوژپشت از سخنانش سوزناکتر بود.05سیدحسین موسوی1402/10/11گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 526(یاصاحب الزمان) تابحال نمیدانستم چقدر زشتم. شما را که دیدم، دلم به حال خودم سوخت. چقدر من بدبختم! شبیه دیوم! لابد در نظرتان یکجور جانورم. اما شما آفتاب تابانید، قطره شبنمید، نغمه پرندگانید!06سیدحسین موسوی1402/08/20گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 21جمعیت از صبح منتظر سه چیز بود: ظهر، سفیران فلاندری، نمایش مذهبی. فقط ظهر به موقع از راه رسیده بود 🙂🙂🙂03سیدحسین موسوی1402/09/19گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 310هرسه خاموش بودند، غرق در اندیشه بودند و دلشان میخواست زانو بزنند. گویی در ظلمات به کلیسا رفته بودند.014سیدحسین موسوی1402/08/27گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 123آخر نمیفهمم چرا شاعران را جزو اوباش به حساب نمیآورید! ازوپ ولگرد بود و هومر گدا و مذکور دزد... کلوپن... : نکند میخوایی با این اراجیف خرمان کنی؟ بگذار دارت بزنیم، اینقدر بازی درنیاور 😂😂00سیدحسین موسوی1402/09/19گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 350البته نگاهش صمیمانه و حاکی از خشنودی (از متلکها و زخم زبانها) بود. گویی خاموشی گزیده بود تا رانده نشود.010سیدحسین موسوی1402/08/30گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 23427
بریده کتابهای گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)پانیذ مالکی1402/11/12گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 636همه میدانند که ادبیات حرفه ی نان و آبداری نیست و کسانی که خواننده ی پروپاقرص کتاباند زمستان ها آتشی در آتشدان ندارند...21سیدحسین موسوی1402/09/19گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 326چند دقیقه بعد، کازیمودو نومیدانه نگاهی به جمع انداخت و با صدایی جانگدازتر گفت: --- آب! همه خندیدند. 😓😞06سیدحسین موسوی1402/10/02گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 454با صدای ضعیف پاسخ داد: به هرچه بخواهید اعتراف میکنم. فقط زودتر اعدامم کنید!03سیدحسین موسوی1402/10/27گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 660گاه آدمی، هر اندازه هم که بی ایمان باشد، به عبادتگاهی که در دسترسش باشد متوسل میشود.021سیدحسین موسوی1402/08/27گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 13702سیدحسین موسوی1402/09/19گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 346خلق و خوی زنان زیبا با ورود زنی زیباتر عوض میشود، به ویژه اگر تنها یک مرد در جمعشان باشد. (پ. ن. : هوگو راست میگه آیا؟؟) 🙂🤒😅02سیدحسین موسوی1402/08/26گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 53جناب مباشر صاحبمنصبی دوزیست بود، نوعی شبپره از رده جانوران قضایی که هم مانند موش بود و هم مانند پرنده، هم صاحب اختیار بود هم سرباز 🙂🙂04سیدحسین موسوی1402/10/02گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 468حس میکردم اسیر طلسمت شدهام. آنچه میبایست بیدار نگهم دارد به خواب رفته بود و من به سان آنان که در برف جان میسپارند از این خواب لذّت میبردم.02سیدحسین موسوی1402/08/27گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 88سرِ بی شام زمین گذاشتن بسی رنج آور است، اما بدتر از آن این است که آدم نداند کجا بخوابد.012سیدحسین موسوی1402/10/02گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 464012سیدحسین موسوی1402/10/28گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 722هیچیک از مهره های گردنش نشکسته بود. بنابراین او را به دار نیاویخته بودند. پس با پای خود به آنجا آمده بود و آنجا جان سپرده بود. هنگامی که خواستند او را از اسکلت زن جدا کنند، غبار شد و فرو ریخت.06سیدحسین موسوی1402/10/11گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 529عشق بهسان درخت است:خودبهخود جوانه میزند، در اعماق وجودمان ریشه میدواند و چ بسا در دلهای شکسته پیوسته سبز میشود.013سیدحسین موسوی1402/08/29گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 207در کودکی، که هنوز با مفهوم پدر و مادر آشنا نشده بود، از آنان جدا شد و در حصار کتابها زندانی گشت.018سیدحسین موسوی1402/10/11گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 524نترسید. من دوست شما هستم. آمده بودم شما را در خواب تماشا کنم. ناراحت که نمیشوید اگر بیایم خوابیدنتان را ببینم؟ حالا میروم. بیایید، الان پشت دیوارم. میتوانید چشمهایتان را باز کنید. لحن سخنان گوژپشت از سخنانش سوزناکتر بود.05سیدحسین موسوی1402/10/11گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 526(یاصاحب الزمان) تابحال نمیدانستم چقدر زشتم. شما را که دیدم، دلم به حال خودم سوخت. چقدر من بدبختم! شبیه دیوم! لابد در نظرتان یکجور جانورم. اما شما آفتاب تابانید، قطره شبنمید، نغمه پرندگانید!06سیدحسین موسوی1402/08/20گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 21جمعیت از صبح منتظر سه چیز بود: ظهر، سفیران فلاندری، نمایش مذهبی. فقط ظهر به موقع از راه رسیده بود 🙂🙂🙂03سیدحسین موسوی1402/09/19گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 310هرسه خاموش بودند، غرق در اندیشه بودند و دلشان میخواست زانو بزنند. گویی در ظلمات به کلیسا رفته بودند.014سیدحسین موسوی1402/08/27گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 123آخر نمیفهمم چرا شاعران را جزو اوباش به حساب نمیآورید! ازوپ ولگرد بود و هومر گدا و مذکور دزد... کلوپن... : نکند میخوایی با این اراجیف خرمان کنی؟ بگذار دارت بزنیم، اینقدر بازی درنیاور 😂😂00سیدحسین موسوی1402/09/19گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 350البته نگاهش صمیمانه و حاکی از خشنودی (از متلکها و زخم زبانها) بود. گویی خاموشی گزیده بود تا رانده نشود.010سیدحسین موسوی1402/08/30گوژپشت نتردام (نتردام پاریس)ویکتور هوگو4.027صفحۀ 23427