بریده‌ کتاب‌های سایه های میان ما

من یه زندگی همراه با تو می‌خوام الساندرا یه زندگی بدون سایه های میان ما

_ خودم بودم . درمورد چیزهایی که دوست داشتم حرف زدم، جوری که دلم میخواست رفتار می‌کردم و لباس هایی رو که خوشم می‌اومد میپوشیدم . پیروی کردن از روش های مرسوم نبود که توجه‌ش رو جلب کرد . اکه می‌خوای با یکی خوشبخت بشی، فکر کنم تو هم باید همین کار رو بکنی . نترس که خود واقعیت باشی . هرچی میخوای بگو . همونی که دلت میخواد باش . سعی نکن کس دیگه‌ای باشی .

چیزی را که بالاخره باعث شد قلب کوبنده ام با افکارم همگام شود نیز به یاد دارم آخرین کلمه ای که از لبهای هکتور خارج شد. الساندرا . آخرین کلمه ای که به زبان آورد نام من بود آخرین فکرش درمورد من بود. من پیروز شده بودم. این علم درست مثل سه سال پیش، درونم را آرام می کند. آن احساس درستی احساس آرامش دستهایم را در هوا بلند میکنم و مثل گربه کش و قوسی به خودم میدهم ودم را کمی روی کاناپه جابه جا میکنم.

من کار‌های بچگانه‌ای مثل عاشق شدن نمیکنم .

خیاطی همیشه یکی از سرگرمی‌های من‌ بوده است.

قراره همین طوری هرکاری رو که عشقم می کشه انجام بدم چون من ارباب خودم هستم.

هیچکس به‌جز من اجازه ندارد تصمیم بگیرد که کالایاس مهرس ، شاه فعلی شش قلمرو ، چه زمانی قرار است بمیرد.

فکر می کنم وقتی به اندازه کافی به کسی اهمیت می دهی به نقطه ای می رسی که نداشتنش برایت خیلی دردناک تر از داشتن اون ریسک از دست دادنشه. چون خوشبختی هرچقدر هم کوتاه مدت، همیشه ارزشش رو داره.

وقتی بهم بگن کاری رو انجام ندم فقط بیشتر دلم میخواد انجامش بدم

فکر نمی‌کنم ضروری باشه که مرد کامل رو پیدا کنی، بلکه باید مردی رو پیدا کنی که برای تو کامل باشه.