بریده کتابهای کتاب ساحلیʀᴏᴀɴدیروزکتاب ساحلیامیلی هنری3.94صفحۀ 178زندگی مثل جعبه شکلات است،واقعا نمیدانی قرار است چه بخوری و نقشه شکلات روی در جعبه هم همیشه خدا اشتباه است.04(:mahdokht4 روز پیشکتاب ساحلیامیلی هنری3.94صفحۀ 204اهمیتی نداره معتقدم نتیجه میده یا نه؛ اعتقاد نداشتن به یه چیز باعث نمیشه از خواستنش دست بکشی:)!03nasim2 روز پیشکتاب ساحلیامیلی هنری3.94صفحۀ 7شاید وقتی بچه بودی کنترل زیادی روی زندگیات نداشتی؛برای همین به منظور اجتناب از دلسردی، یاد گرفتی هرگز از خودت نپرسی واقعا چه میخواهی و این مدتی طولانی جواب داد.04ماه آسمان1402/09/11کتاب ساحلیامیلی هنری3.94صفحۀ 97اولین دور مریضی مامان به من آموخت عشق طناب فرار است ،ولی دومین موجمریضی اش بود که به من آموخت وقتی در حال غرق شدنی ،عشق میتواند جلیقه ی نجات باشد.08ʀᴏᴀɴ2 روز پیشکتاب ساحلیامیلی هنری3.94صفحۀ 140همه تو زندگیشون مشکل دارن،ژانویه.بعضی وقتا فکر کردن دربارهٔ مشکلات بقیه تقریبا آرامش بخشه04ʀᴏᴀɴ7 روز پیشکتاب ساحلیامیلی هنری3.94صفحۀ 4وقتی حس میکردی دنیا تاریک و ترسناک است،عشق میتوانست تورا به رقصیدن وادار کند؛ خنده میتوانست کمی از دردت بکاهد؛زیبایی میتوانست ترست را سوراخ سوراخ کند.همان لحظه تصمیم گرفتم زندگی ام پر از هر سه باشد.نه فقط بخاطر خودم،بلکه بخاطر مادر و اطرافیانم.03
بریده کتابهای کتاب ساحلیʀᴏᴀɴدیروزکتاب ساحلیامیلی هنری3.94صفحۀ 178زندگی مثل جعبه شکلات است،واقعا نمیدانی قرار است چه بخوری و نقشه شکلات روی در جعبه هم همیشه خدا اشتباه است.04(:mahdokht4 روز پیشکتاب ساحلیامیلی هنری3.94صفحۀ 204اهمیتی نداره معتقدم نتیجه میده یا نه؛ اعتقاد نداشتن به یه چیز باعث نمیشه از خواستنش دست بکشی:)!03nasim2 روز پیشکتاب ساحلیامیلی هنری3.94صفحۀ 7شاید وقتی بچه بودی کنترل زیادی روی زندگیات نداشتی؛برای همین به منظور اجتناب از دلسردی، یاد گرفتی هرگز از خودت نپرسی واقعا چه میخواهی و این مدتی طولانی جواب داد.04ماه آسمان1402/09/11کتاب ساحلیامیلی هنری3.94صفحۀ 97اولین دور مریضی مامان به من آموخت عشق طناب فرار است ،ولی دومین موجمریضی اش بود که به من آموخت وقتی در حال غرق شدنی ،عشق میتواند جلیقه ی نجات باشد.08ʀᴏᴀɴ2 روز پیشکتاب ساحلیامیلی هنری3.94صفحۀ 140همه تو زندگیشون مشکل دارن،ژانویه.بعضی وقتا فکر کردن دربارهٔ مشکلات بقیه تقریبا آرامش بخشه04ʀᴏᴀɴ7 روز پیشکتاب ساحلیامیلی هنری3.94صفحۀ 4وقتی حس میکردی دنیا تاریک و ترسناک است،عشق میتوانست تورا به رقصیدن وادار کند؛ خنده میتوانست کمی از دردت بکاهد؛زیبایی میتوانست ترست را سوراخ سوراخ کند.همان لحظه تصمیم گرفتم زندگی ام پر از هر سه باشد.نه فقط بخاطر خودم،بلکه بخاطر مادر و اطرافیانم.03