بریدۀ کتاب
1403/9/19
صفحۀ 39
حاج جواد یاد روزی افتاد که خبر شهادت مجید را داده بود. نگاهی به افضل انداخت، تارهای سفید محاسن و موهای سرش، آن روز خیلی کم بود. ولی حالا که روی صندلی، روبهروی حاج جواد نشسته بود، موهای سیاهش انگشتشمار بودند.
حاج جواد یاد روزی افتاد که خبر شهادت مجید را داده بود. نگاهی به افضل انداخت، تارهای سفید محاسن و موهای سرش، آن روز خیلی کم بود. ولی حالا که روی صندلی، روبهروی حاج جواد نشسته بود، موهای سیاهش انگشتشمار بودند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.