بریدۀ کتاب
یک بار موشی را آتش زدیم. روی آن موش نفت ریختیم و با کبریت آتشش زدیم و رهایش کردیم. منظرۀ موش شعلهور که در طول کوچه میدوید بهقدری دردناک بود که روحم را سخت آزرد. تا سالهای سال تصویر آن منظرۀ زشت در ذهن من باقی ماند.
یک بار موشی را آتش زدیم. روی آن موش نفت ریختیم و با کبریت آتشش زدیم و رهایش کردیم. منظرۀ موش شعلهور که در طول کوچه میدوید بهقدری دردناک بود که روحم را سخت آزرد. تا سالهای سال تصویر آن منظرۀ زشت در ذهن من باقی ماند.
1
(0/1000)
نظرات
آن طور که بعدها شنیدم، ننجون را با هزار دردسر دفن میکنند چون مرگ او همزمان بوده با حملهی ارتشهای بیگانه به تهران و تبعید یا فرار رضاشاه از ایران و در آن حیص و بیص جنازه را به دشواری و با ترس و لرز به گورستان میبرند و دفن میکنند. 📚 اعترافات گرگ تنها ص۲۵ 🖊 ناصر ایرانی
0