بریده‌ای از کتاب بادبادک پران اثر خالد حسینی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 383

"دویدم.مردی گنده با یک گروه بچه که فریادکشان دنبالش می دویدند. اما مهم نبود. می دویدم و باد توی صورتم می‌خورد. لبخندی به وسعت دره پنج شیر روی لبانم بود. دویدم."

"دویدم.مردی گنده با یک گروه بچه که فریادکشان دنبالش می دویدند. اما مهم نبود. می دویدم و باد توی صورتم می‌خورد. لبخندی به وسعت دره پنج شیر روی لبانم بود. دویدم."

6

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.