بریدۀ کتاب

Tida

Tida

1403/2/28

بخارای من ایل من
بریدۀ کتاب

صفحۀ 39

بار پیرمرد سنگین و راهش رو به بالا بود. عرق می‌ریخت. می‌کوشید که قامت خود را راست نگاه دارد. می‌کوشید که از تنگ نظری بپرهیزد. سعی داشت که دنیا را با چشم گشاده بنگرد و امروزش را با اندیشه فردا تباه نسازد. سعی داشت که از تیمار اسبانش که مایه آسودگی دل و جانش بود، دست نکشد، ولی گریبانش در چنگ نیروهای پلید زندگانی گرفتار بود.

بار پیرمرد سنگین و راهش رو به بالا بود. عرق می‌ریخت. می‌کوشید که قامت خود را راست نگاه دارد. می‌کوشید که از تنگ نظری بپرهیزد. سعی داشت که دنیا را با چشم گشاده بنگرد و امروزش را با اندیشه فردا تباه نسازد. سعی داشت که از تیمار اسبانش که مایه آسودگی دل و جانش بود، دست نکشد، ولی گریبانش در چنگ نیروهای پلید زندگانی گرفتار بود.

11

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.