بخارای من ایل من
در حال خواندن
9
خواندهام
64
خواهم خواند
76
توضیحات
نامه ی برادر با من همان کرد که شعر و چنگ رودکی با امیر سامانی! آب جیحون فرو نشست. ریگ آموی پرنیان شد. بوی جوی مولیان مدهوشم کرد. فردای همان روز، ترقی را رها کردم، پا به رکاب گذاشتم و به سوی زندگی روان شدم. تهران را پشت سر نهادم و به سوی بخارا بال و پر گشودم. بخارای من ایل من بود:«ایل من، قشقایی هم چون دریاستهم چون دریا برقرار و پا برجاسـتگاه فرو می نشیند و گاه می جوشـدگاه آرام می گیرد و گاه می خروشد.»