بریدۀ کتاب
1403/6/22
صفحۀ 88
آه! با من فقط از آن آفتاب صبح قبل از نوئل حرف بزنید که با آن همه جلال و شکوهش و با آن رنگ سرخ قشنگش از پشت کوه کروزنوادا سر بر میآورد و کم کم آسمان را از وجود خود پر میکرد و اینک همهی درختان از پرتو انوارش میدرخشیدند. گفتی به شاخههای آنها ستاره آویختهاند و آسمان ابتدا به رنگ گلی، پس از آن طلایی و سپس به رنگ حریر بنفش و شفافی در میآمد. چه بگویم که چقدر جذاب بود! بلی جذاب، به تمام معنی جذاب!
آه! با من فقط از آن آفتاب صبح قبل از نوئل حرف بزنید که با آن همه جلال و شکوهش و با آن رنگ سرخ قشنگش از پشت کوه کروزنوادا سر بر میآورد و کم کم آسمان را از وجود خود پر میکرد و اینک همهی درختان از پرتو انوارش میدرخشیدند. گفتی به شاخههای آنها ستاره آویختهاند و آسمان ابتدا به رنگ گلی، پس از آن طلایی و سپس به رنگ حریر بنفش و شفافی در میآمد. چه بگویم که چقدر جذاب بود! بلی جذاب، به تمام معنی جذاب!
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.