بریدۀ کتاب
1403/4/17
3.9
8
صفحۀ 20
و من که خواستهام مؤذن مذهب خویش باشم و حقیقت را قربانی هیچ مصلحتی نکنم و در نظام حاکم بر کویر، نگنجم و در نظم یکنواخت زمان، همآواز همه و همساز همه نباشم، احساس کردم که خروسی بیمحلم که شب و نیمهشب، بیهنگام، نعره برمیدارد و طلوع و غروب آفتاب خویش را فریاد میکشد.
و من که خواستهام مؤذن مذهب خویش باشم و حقیقت را قربانی هیچ مصلحتی نکنم و در نظام حاکم بر کویر، نگنجم و در نظم یکنواخت زمان، همآواز همه و همساز همه نباشم، احساس کردم که خروسی بیمحلم که شب و نیمهشب، بیهنگام، نعره برمیدارد و طلوع و غروب آفتاب خویش را فریاد میکشد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.