بریدۀ کتاب
دیروز
4.1
70
صفحۀ 382
مریم تعادلش را حفظ کرد و دسته بیل را محکم گرفت. آن را بالا برد. اسم رشید را صدا زد. میخواست او را ببیند. «رشید!» رشید سرش را بالا گرفت و نگاه کرد. مریم ضربه را زد. به شقیقه اش زد. ضربه، رشید را از روی لیلا به کناری انداخت.
مریم تعادلش را حفظ کرد و دسته بیل را محکم گرفت. آن را بالا برد. اسم رشید را صدا زد. میخواست او را ببیند. «رشید!» رشید سرش را بالا گرفت و نگاه کرد. مریم ضربه را زد. به شقیقه اش زد. ضربه، رشید را از روی لیلا به کناری انداخت.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.