بریدۀ کتاب

پرنده به پرنده: درس هایی چند درباره نوشتن و زندگی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 9

پدرم هر روز صبح فرقی نمی‌کرد شب قبلش تا کی بیدار مانده بود، سر ساعت پنج و سی دقیقه بیدار می‌شد، به اتاق مطالعه‌اش می‌رفت، چند ساعت می‌نوشت، برای ما صبحانه درست می‌کرد، با مادرم روزنامه می‌خواند و بعد به اتاقش برمی‌گشت و مابقی صبح را نیز کار می‌کرد. تازه خیلی سال بعد بود که فهمیدم پدرم این کار را با میل و اراده‌ خودش برای امرار معاش انجام می‌دهد،‌ و اینکه او بیکار یا بیمار روانی نیست. دلم می‌خواست او شغل ثابت و منظمی داشته باشد. شغلی که برایش کراواتی بزند و در دفتر کوچکی بنشیند و سیگار دود کند.

پدرم هر روز صبح فرقی نمی‌کرد شب قبلش تا کی بیدار مانده بود، سر ساعت پنج و سی دقیقه بیدار می‌شد، به اتاق مطالعه‌اش می‌رفت، چند ساعت می‌نوشت، برای ما صبحانه درست می‌کرد، با مادرم روزنامه می‌خواند و بعد به اتاقش برمی‌گشت و مابقی صبح را نیز کار می‌کرد. تازه خیلی سال بعد بود که فهمیدم پدرم این کار را با میل و اراده‌ خودش برای امرار معاش انجام می‌دهد،‌ و اینکه او بیکار یا بیمار روانی نیست. دلم می‌خواست او شغل ثابت و منظمی داشته باشد. شغلی که برایش کراواتی بزند و در دفتر کوچکی بنشیند و سیگار دود کند.

287

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.