بریدۀ کتاب
1403/1/15
صفحۀ 273
وین با جدیت تمام به او خیره شد و گفت :« یهو متوجه چیزی شدم . من نمیتونم به این مهمونی برم . اخه لباس چی بپوشم ؟ لباس مجلسی ندارم!»
وین با جدیت تمام به او خیره شد و گفت :« یهو متوجه چیزی شدم . من نمیتونم به این مهمونی برم . اخه لباس چی بپوشم ؟ لباس مجلسی ندارم!»
5
(0/1000)