بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 187

تازه مینا فهمید چرا افسر نگهبان جواب های سربالا به او می داد. وقتی مدارک پزشکی سعید را برده بود کلانتری شک نداشت که وقتی به افسر نگهبان بگوید من دکتر مینا پارسا پور هستم ، حتما به اعتبار و ضمانت او سعید را آزاد خواهد کرد. حالا فهمید به اندازه ی یک شب آزادی سعید هم اعتبار ندارد و افسر نگهبان به او یادآور شد که سعید فقط با ضمانت یک شهید می تواند برای یک شب آزاد باشد . حالا فهمید که فرسنگ ها با شهادت فاصله دارد و تمام کارهایی که تا کنون به وهم خودش با نیت خالص انجام داده ، در این جهان اعداد و اعمال ، ذره ای اعتبار برای او کسب نکرده ؛ در جهان دیگر که اعداد و اعمال اعتبار خودشان را از دست می دهند ، چگونه می توانند برای او اعتبار کسب کنند ؟ تازه معنی این شعر را فهمید که می‌گفت : فیض روح القدس ار باز مدد فرماید ، دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد

تازه مینا فهمید چرا افسر نگهبان جواب های سربالا به او می داد. وقتی مدارک پزشکی سعید را برده بود کلانتری شک نداشت که وقتی به افسر نگهبان بگوید من دکتر مینا پارسا پور هستم ، حتما به اعتبار و ضمانت او سعید را آزاد خواهد کرد. حالا فهمید به اندازه ی یک شب آزادی سعید هم اعتبار ندارد و افسر نگهبان به او یادآور شد که سعید فقط با ضمانت یک شهید می تواند برای یک شب آزاد باشد . حالا فهمید که فرسنگ ها با شهادت فاصله دارد و تمام کارهایی که تا کنون به وهم خودش با نیت خالص انجام داده ، در این جهان اعداد و اعمال ، ذره ای اعتبار برای او کسب نکرده ؛ در جهان دیگر که اعداد و اعمال اعتبار خودشان را از دست می دهند ، چگونه می توانند برای او اعتبار کسب کنند ؟ تازه معنی این شعر را فهمید که می‌گفت : فیض روح القدس ار باز مدد فرماید ، دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.