بریدۀ کتاب
1403/7/6
صفحۀ 187
راجر محکم گفت: «درو!» چشم هایش را باز کردم و دیدم راجر نگران دارد به من نگاه میکند. «میشه یکم آروم تر بری؟» ... من آنجا بودم. راجر هم آنجا بود، پیش من. جایم امن بود.
راجر محکم گفت: «درو!» چشم هایش را باز کردم و دیدم راجر نگران دارد به من نگاه میکند. «میشه یکم آروم تر بری؟» ... من آنجا بودم. راجر هم آنجا بود، پیش من. جایم امن بود.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.