بریدۀ کتاب
1403/6/16
4.6
15
صفحۀ 119
امیلی بار دیگر جذابیت و کشش اجتناب ناپذیر شخصیت او را حس کرد. کششی آن قدر قوی و محکم که احساس کرد جرئت ندارد به چشم هایش نگاه کند. اما در همان چیزی را پیش خودش اعتراف می کرد که خاله الیزابت حتما از شنیدنش پس می افتاد. دلش می خواست تدی همیشه و همه جا کنارش باشد
امیلی بار دیگر جذابیت و کشش اجتناب ناپذیر شخصیت او را حس کرد. کششی آن قدر قوی و محکم که احساس کرد جرئت ندارد به چشم هایش نگاه کند. اما در همان چیزی را پیش خودش اعتراف می کرد که خاله الیزابت حتما از شنیدنش پس می افتاد. دلش می خواست تدی همیشه و همه جا کنارش باشد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.