بریده‌ای از کتاب حرفه: داستان نویس 4 اثر ساندرا اسمیت

بریدۀ کتاب

صفحۀ 23

بیایید با یک فنجان چای شروع کنیم. چنین صحنه‌ای را تصور کنید: یک نفر فنجان چای با ارزشی را که روی سطح صاف میز قرار دارد، به آرامی به سمت لبهٔ آن هول می‌دهد. تا وقتی که فنجان چای نزدیکی‌های وسط میز است، هیچ درامی وجود ندارد. ولی همان‌طورکه فنجان آرام‌آرام به لبهٔ میز نزدیک‌تر می‌شود، به‌خصوص وقتی که در لبهٔ میز تکان‌تکان می‌خورد و به نظر می‌رسد که آمادهٔ افتادن روی زمین است، به تدریج تعلیق و درام به وجود می‌آید: احساس کنجکاوی برای اینکه بعد چه اتفاقی خواهد افتاد. این فنجان چای را به عنوان شخصیت مرکزی و آن لحظه‌ای را که فنجان در لبهٔ میز تکان‌تکان می‌خورد، به عنوان لحظهٔ شروع داستان در نظر بگیرید.

بیایید با یک فنجان چای شروع کنیم. چنین صحنه‌ای را تصور کنید: یک نفر فنجان چای با ارزشی را که روی سطح صاف میز قرار دارد، به آرامی به سمت لبهٔ آن هول می‌دهد. تا وقتی که فنجان چای نزدیکی‌های وسط میز است، هیچ درامی وجود ندارد. ولی همان‌طورکه فنجان آرام‌آرام به لبهٔ میز نزدیک‌تر می‌شود، به‌خصوص وقتی که در لبهٔ میز تکان‌تکان می‌خورد و به نظر می‌رسد که آمادهٔ افتادن روی زمین است، به تدریج تعلیق و درام به وجود می‌آید: احساس کنجکاوی برای اینکه بعد چه اتفاقی خواهد افتاد. این فنجان چای را به عنوان شخصیت مرکزی و آن لحظه‌ای را که فنجان در لبهٔ میز تکان‌تکان می‌خورد، به عنوان لحظهٔ شروع داستان در نظر بگیرید.

7

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.