بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 114

اونهایی که به دیدنم می‌اومدن، تسلیت می‌گفتن و سعی داشتن منو آروم کنن، می‌گفتن:((زندگی ادامه داره.)) با خودم فکر می‌کردم چه حرف مزخرفی، معلومه که اینطور نیست. این مرگه که ادامه داره. لان الان مُرده، فردا هم مُرده و سال دیگه و برای همیشه مُرده، تمومی هم نداره؛ ولی شاید غم از دست دادنش تموم شه.

اونهایی که به دیدنم می‌اومدن، تسلیت می‌گفتن و سعی داشتن منو آروم کنن، می‌گفتن:((زندگی ادامه داره.)) با خودم فکر می‌کردم چه حرف مزخرفی، معلومه که اینطور نیست. این مرگه که ادامه داره. لان الان مُرده، فردا هم مُرده و سال دیگه و برای همیشه مُرده، تمومی هم نداره؛ ولی شاید غم از دست دادنش تموم شه.

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.