بریدۀ کتاب

هم سفران
بریدۀ کتاب

صفحۀ 308

🍃صولتی نشست. پونه ای را که از کنار جو چیده بود به بینی اش نزدیک. کرد گفت: «زندگی همین است دیگه. دوندگی و زحمت. تمامی هم ندارد. نباید هم داشته باشد. بدون اینها زندگی بی معنا می شود. گاهی فکر می‌کنم آنهایی که زحمت می‌کشند هر چند اذیت میشوند اما راحت تر از آن هایی زندگی میکنند که زحمت نمی کشند، البته به شرطی که درست نگاه کنند. » «یعنی چه طوری؟» «یعنی کار و زحمت را مانعی نبینند که باید برطرف گردد یا پشت سر گذاشته بشود. آن را خود زندگی ببینند.»

🍃صولتی نشست. پونه ای را که از کنار جو چیده بود به بینی اش نزدیک. کرد گفت: «زندگی همین است دیگه. دوندگی و زحمت. تمامی هم ندارد. نباید هم داشته باشد. بدون اینها زندگی بی معنا می شود. گاهی فکر می‌کنم آنهایی که زحمت می‌کشند هر چند اذیت میشوند اما راحت تر از آن هایی زندگی میکنند که زحمت نمی کشند، البته به شرطی که درست نگاه کنند. » «یعنی چه طوری؟» «یعنی کار و زحمت را مانعی نبینند که باید برطرف گردد یا پشت سر گذاشته بشود. آن را خود زندگی ببینند.»

6

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.