بریدۀ کتاب

سیتا

1403/4/29

زومبو دختر رودخانه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 68

وقتی پدر، دوچرخه‌اش را برداشته و مابین حصارهای خروجی دهکده ناپدید می‌شود، افکارم با او می‌روند و متوجه می‌شوم که خیلی دوستش دارم و می‌ترسم او را از دست بدهم.

وقتی پدر، دوچرخه‌اش را برداشته و مابین حصارهای خروجی دهکده ناپدید می‌شود، افکارم با او می‌روند و متوجه می‌شوم که خیلی دوستش دارم و می‌ترسم او را از دست بدهم.

7

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.