بریدۀ کتاب
1402/8/4
3.9
3
صفحۀ 18
نور سبز یک درخت و تموج شاخساران آن، بر سطح آینه منعکس میشود. میتوانم ساعتها به تماشای چنین تصویری بنشینم. در حالی که گوشه اتاق نشستهام، درخت حقیقی را از پنجره و همان درخت را در فضای تنگ آینه مینگرم. این منظره دوم بیش از هرچیز مرا شاد میسازد، گویی هیچ چیز روی نداده مگر آنکه دو بار واقع شده باشد: بار نخست در عالم گنگ واقعیت و بار دوم در ذهن من. گویی هیچ چیز را از روبهرو نتوانستهام ببینم و تنها از کنار توانستهام بدان بنگرم، در آبهای آینه یا بر امواج کلام. میتوانم یک کتاب کامل درباره این نور محبوس در آینه بنویسم، محبوس و با این همه رها در جنبشهای خویش.
نور سبز یک درخت و تموج شاخساران آن، بر سطح آینه منعکس میشود. میتوانم ساعتها به تماشای چنین تصویری بنشینم. در حالی که گوشه اتاق نشستهام، درخت حقیقی را از پنجره و همان درخت را در فضای تنگ آینه مینگرم. این منظره دوم بیش از هرچیز مرا شاد میسازد، گویی هیچ چیز روی نداده مگر آنکه دو بار واقع شده باشد: بار نخست در عالم گنگ واقعیت و بار دوم در ذهن من. گویی هیچ چیز را از روبهرو نتوانستهام ببینم و تنها از کنار توانستهام بدان بنگرم، در آبهای آینه یا بر امواج کلام. میتوانم یک کتاب کامل درباره این نور محبوس در آینه بنویسم، محبوس و با این همه رها در جنبشهای خویش.
29
روشنا
1402/8/7
1