بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 40

طایفه‌ای از حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن می‌گفتند. به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بَطی است یعنی درنگ بسیار می‌کند و مستمع را بسی منتظر باید بودن تا تقریر سخنی کند. بزرجمهر بشنید گفت اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم. سخندان پرورده پیر کهن بیندیشد آنگه بگوید سخن مزن تا توانی به گفتاردم نکو گوی گر دیر گویی چه غم بیندیش وانگه برآور نفس وزان پیش بس کن که گویند بس به نطق آدمی بهتر است از دواب دواب از تو به گر نگویی صواب

طایفه‌ای از حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن می‌گفتند. به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بَطی است یعنی درنگ بسیار می‌کند و مستمع را بسی منتظر باید بودن تا تقریر سخنی کند. بزرجمهر بشنید گفت اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم. سخندان پرورده پیر کهن بیندیشد آنگه بگوید سخن مزن تا توانی به گفتاردم نکو گوی گر دیر گویی چه غم بیندیش وانگه برآور نفس وزان پیش بس کن که گویند بس به نطق آدمی بهتر است از دواب دواب از تو به گر نگویی صواب

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.