بریدۀ کتاب

نعنا🌱

1402/02/30

بریدۀ کتاب

صفحۀ 13

فکر نوشتن به سرم زده است.این بهترین راه است که هی به فاطی و جای خالی اش و حرف های آخرش و لحظه های آخرش و نگاه آخرش بالای چوبه دار نکنم و با خود نگویم کاش شماره چوبه من و او یکی باشد. دلم همان طنابی را می خواهد که دور گردن او حلقه زده است. طناب او بوی تن آشنا می دهد و طناب های دیگر بوی مرگ. می بینی؟ آدم تا آخرین لحظه ها دنبال نشانه های آشنا می گردد.

فکر نوشتن به سرم زده است.این بهترین راه است که هی به فاطی و جای خالی اش و حرف های آخرش و لحظه های آخرش و نگاه آخرش بالای چوبه دار نکنم و با خود نگویم کاش شماره چوبه من و او یکی باشد. دلم همان طنابی را می خواهد که دور گردن او حلقه زده است. طناب او بوی تن آشنا می دهد و طناب های دیگر بوی مرگ. می بینی؟ آدم تا آخرین لحظه ها دنبال نشانه های آشنا می گردد.

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.