بریدۀ کتاب

zed_bml

1402/05/14

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

ببین!عباس من! نسبت تو و فرزندان فاطمه، نسبت برادر با برادر و خواهر نیست. همچنانکه که نسبت من با علی، نسبت همسر و شوهر نیست. نمی دانم به دست تضرع کدام دخیل بسته ای یا دعای نیمه شب کدام دلشکسته ای یا نفس اعجازگر کدام رسول کمر به کرامت بسته ای، خدا لباس کنیزی این خاندان را بر تنم پوشاند. این لباس آنقدر بر تن من گشاد بود که من در آن گم می شدم اگر خدا دست مرا نمی گرفت. این وصلت هزاران پا از سر من زیاد بود اگر دست خدا مرا از زمین بلند نمی کرد. تو مبادا گمان کنی که ما همسان و همشأن این خانواده ی بی نظیریم....

ببین!عباس من! نسبت تو و فرزندان فاطمه، نسبت برادر با برادر و خواهر نیست. همچنانکه که نسبت من با علی، نسبت همسر و شوهر نیست. نمی دانم به دست تضرع کدام دخیل بسته ای یا دعای نیمه شب کدام دلشکسته ای یا نفس اعجازگر کدام رسول کمر به کرامت بسته ای، خدا لباس کنیزی این خاندان را بر تنم پوشاند. این لباس آنقدر بر تن من گشاد بود که من در آن گم می شدم اگر خدا دست مرا نمی گرفت. این وصلت هزاران پا از سر من زیاد بود اگر دست خدا مرا از زمین بلند نمی کرد. تو مبادا گمان کنی که ما همسان و همشأن این خانواده ی بی نظیریم....

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.