بریدهای از کتاب مردی که خواب است اثر ژرژ پرک
1403/9/23
صفحۀ 90
میتوانی بیهراس حرف بزنی، هر بار با همان صدای قبلی به تو پاسخ خواهند داد. صورتشان حالا آشناست. تو را میشناسند و به جا میآورند. نمیدانند که این سلامهای ساده، این یگانهلبخندها، این سر تکان دادنهای بیاعتنا هر آن چیزی است که هر روز تو را که سراسر روز چشمبهراهشان بودی نجات میدهد، انگار پاداش عملی قهرمانانه باشند که نتوانی دربارهاش حرف بزنی، اما کمابیش حدسش بزنند.
میتوانی بیهراس حرف بزنی، هر بار با همان صدای قبلی به تو پاسخ خواهند داد. صورتشان حالا آشناست. تو را میشناسند و به جا میآورند. نمیدانند که این سلامهای ساده، این یگانهلبخندها، این سر تکان دادنهای بیاعتنا هر آن چیزی است که هر روز تو را که سراسر روز چشمبهراهشان بودی نجات میدهد، انگار پاداش عملی قهرمانانه باشند که نتوانی دربارهاش حرف بزنی، اما کمابیش حدسش بزنند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.