بریدۀ کتاب
1402/10/27
صفحۀ 160
- من فکر میکنم که اینجا، زیر این توده کاه دراز کشیدهام، فضای باریکی که من گرفتهام به قدری در مقابل فضای لایتناهیای که در آن نبوده و نیستم و به من مربوط نیست، کوچک است و زمانی که متعلق به زندگی من است به قدری در مقابل ابدیتی که من در آن نبوده و نیستم ناچیز است که... اما در همین اتم، در همین نقطه ریاضی، خون در جریان است، مغز کار میکند و خواهشها دارد. عجب فضاحتی! عجب مزخرفاتی!
- من فکر میکنم که اینجا، زیر این توده کاه دراز کشیدهام، فضای باریکی که من گرفتهام به قدری در مقابل فضای لایتناهیای که در آن نبوده و نیستم و به من مربوط نیست، کوچک است و زمانی که متعلق به زندگی من است به قدری در مقابل ابدیتی که من در آن نبوده و نیستم ناچیز است که... اما در همین اتم، در همین نقطه ریاضی، خون در جریان است، مغز کار میکند و خواهشها دارد. عجب فضاحتی! عجب مزخرفاتی!
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.