بریدۀ کتاب

گربه مولانا
بریدۀ کتاب

صفحۀ 31

یک هفته مانده بود تا وارد ۱۹ سالگیم بشوم حس می‌کردم یک قدم بیشتر از هم فاصله خواهیم گرفت دیگر من یک بزرگسال و جوان محسوب می‌شدم اما با اینکه به سن قانونی رسیده بودم به هیچ عنوان آزاد نبودم، نمی‌توانستم آنطور که دوست دارم از زندگی لذت ببرم و کیف کنم مادرم دائم می‌گفت بخوان، تلاش کن، تمرین کن و با این حرف‌ها مغزم را می‌خورد

یک هفته مانده بود تا وارد ۱۹ سالگیم بشوم حس می‌کردم یک قدم بیشتر از هم فاصله خواهیم گرفت دیگر من یک بزرگسال و جوان محسوب می‌شدم اما با اینکه به سن قانونی رسیده بودم به هیچ عنوان آزاد نبودم، نمی‌توانستم آنطور که دوست دارم از زندگی لذت ببرم و کیف کنم مادرم دائم می‌گفت بخوان، تلاش کن، تمرین کن و با این حرف‌ها مغزم را می‌خورد

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.