بریده‌ای از کتاب نامزد خوشگل من! اثر حمید داودآبادی

نامزد خوشگل من!
بریدۀ کتاب

صفحۀ 122

من همون قدر که عاشق شروع نماز هستم، وقتی به سلام نماز می رسم، دست خودم نیست، ناخودآگاه بدنم شروع می کنه به لرزیدن. نمی دونم چرا، ولی فقط اینرو می فهمم که انگار بدنم‌می گه وای بدبخت شدی، نماز تموم شد.

من همون قدر که عاشق شروع نماز هستم، وقتی به سلام نماز می رسم، دست خودم نیست، ناخودآگاه بدنم شروع می کنه به لرزیدن. نمی دونم چرا، ولی فقط اینرو می فهمم که انگار بدنم‌می گه وای بدبخت شدی، نماز تموم شد.

4

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.