بریده‌ای از کتاب شهاب دین اثر زهرا باقری

شهاب دین
بریدۀ کتاب

صفحۀ 48

گاهش به فاطمه سادات افتاد که عجیب شبیه مادرش شده بود. دستی روی سر فاطمه کشید و گفت: «خوبی؟ چه می کنی فاطمه جان؟» «هیچ؛ به مادر کمک می کنم.» «به کمک کردن در کارِ خانه می گویی هیچ؟ خوش به سعادتت، فاطمه! هرکسی سعادت خدمت به والدین را پیدا نمی کند

گاهش به فاطمه سادات افتاد که عجیب شبیه مادرش شده بود. دستی روی سر فاطمه کشید و گفت: «خوبی؟ چه می کنی فاطمه جان؟» «هیچ؛ به مادر کمک می کنم.» «به کمک کردن در کارِ خانه می گویی هیچ؟ خوش به سعادتت، فاطمه! هرکسی سعادت خدمت به والدین را پیدا نمی کند

14

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.