بریده‌ای از کتاب هیچ چیز آن جا نیست: پنج جستار درباره ی صداهایی که از طبیعت نمی شنویم اثر آنی دیلارد

بریدۀ کتاب

صفحۀ 116

لحظات معینی هست که به جنگل، به دریا، به کوه‌ها، به دنیا می‌گویی خب من آماده‌ام. حالا خواهم ایستاد و سراپا گوش خواهم بود. خودت را خالی و گوشت را تیز می‌کنی و منتظر می‌مانی. بعد از مدتی آن را می‌شنوی: هیچ چیز آن‌جا نیست. هیچ چیز آن‌جا نیست جز همین چیزها، این مخلوقات، جدا جدا از هم، که دارند رشد می‌کنند یا متوقف شده‌اند یا پیچ و تاب می‌خورند، می‌بارند یا بر سرشان باران فرو می‌ریزد، در جزر، یا مد، ایستاده و مستقر یا رها و جاری. حرف دنیا را مثل نوعی تنش حس خواهی کرد، نوعی زمزمه، نتی که همیشه به شکل گروهی خوانده می‌شود، همیشه و همه جا، یکسان. همین است: این زمزمه همان سکوت است.»

لحظات معینی هست که به جنگل، به دریا، به کوه‌ها، به دنیا می‌گویی خب من آماده‌ام. حالا خواهم ایستاد و سراپا گوش خواهم بود. خودت را خالی و گوشت را تیز می‌کنی و منتظر می‌مانی. بعد از مدتی آن را می‌شنوی: هیچ چیز آن‌جا نیست. هیچ چیز آن‌جا نیست جز همین چیزها، این مخلوقات، جدا جدا از هم، که دارند رشد می‌کنند یا متوقف شده‌اند یا پیچ و تاب می‌خورند، می‌بارند یا بر سرشان باران فرو می‌ریزد، در جزر، یا مد، ایستاده و مستقر یا رها و جاری. حرف دنیا را مثل نوعی تنش حس خواهی کرد، نوعی زمزمه، نتی که همیشه به شکل گروهی خوانده می‌شود، همیشه و همه جا، یکسان. همین است: این زمزمه همان سکوت است.»

4

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.