بریدۀ کتاب
1403/5/30
شعله در مه جلد 1
3.6
4
صفحۀ 228
«عشق...» ماریکو روی زینش جابهجا شد، تقلا کرد صافتر بنشیند، تا حس اعتماد به نفس بیشتری منتقل کند. «... چیزی نیست که بشه درکش کرد یا توضیحش داد. ناملموسه. مثل جادو. اونایی که قدرتش رو ندارند نمیتونند کاملا درکش کنند.» رانمارو سرش را کج کرد. «کمی غمگینه.»
«عشق...» ماریکو روی زینش جابهجا شد، تقلا کرد صافتر بنشیند، تا حس اعتماد به نفس بیشتری منتقل کند. «... چیزی نیست که بشه درکش کرد یا توضیحش داد. ناملموسه. مثل جادو. اونایی که قدرتش رو ندارند نمیتونند کاملا درکش کنند.» رانمارو سرش را کج کرد. «کمی غمگینه.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.