بریدۀ کتاب

جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان
بریدۀ کتاب

صفحۀ 55

مثلِ همه‌ی بارهایی که در گوشه گوشه‌ی این عالم، خارج از ایران، گذرنامه برداشته‌ام تا فرمِ پذیرشِ هتلی را پر کنم، به خط لاتین می‌نویسم، رضا..‌. آر... ئی... زی... اِی... یک‌هو مدیرِ هتل، که بالا سرِ من و مسوولِ پذیرش ایستاده است و در همین مدت دستور داده است تا برای ما چای سبز بیاورند، خودکار را از دستِ من می‌گیرد. انگلیسی چرا؟! شما به زبانِ خودمان بنویسید... زبانِ دری، خطِ فارسی... خیلی دل‌نازک نیستم، اما اشک توی چشم‌هام جمع می‌شود. این‌جا تنها جای عالم، خارجِ ایران است که می‌توانی برگِ پذیرشِ هتل را به خط و زبانِ فارسی پر کنی...

مثلِ همه‌ی بارهایی که در گوشه گوشه‌ی این عالم، خارج از ایران، گذرنامه برداشته‌ام تا فرمِ پذیرشِ هتلی را پر کنم، به خط لاتین می‌نویسم، رضا..‌. آر... ئی... زی... اِی... یک‌هو مدیرِ هتل، که بالا سرِ من و مسوولِ پذیرش ایستاده است و در همین مدت دستور داده است تا برای ما چای سبز بیاورند، خودکار را از دستِ من می‌گیرد. انگلیسی چرا؟! شما به زبانِ خودمان بنویسید... زبانِ دری، خطِ فارسی... خیلی دل‌نازک نیستم، اما اشک توی چشم‌هام جمع می‌شود. این‌جا تنها جای عالم، خارجِ ایران است که می‌توانی برگِ پذیرشِ هتل را به خط و زبانِ فارسی پر کنی...

3

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.