بریدۀ کتاب

دریا

1402/4/16

من گنجشک نیستم
بریدۀ کتاب

صفحۀ 6

کابوسش عین بختک افتاده است به جانم. توی این مدت که مرا آورده‌اند این‌جا سعی کرده‌ام فراموشش کنم، اما نتوانسته‌ام. سعی کرده‌ام خم شوم روی خودم تا نیمی از خودم را پاک کنم اما نتوانسته‌ام. بعضی‌ها همه‌ی خودشان را پاک می‌کنند و می‌روند. لابد می‌توانند. من نمی‌توانم.

کابوسش عین بختک افتاده است به جانم. توی این مدت که مرا آورده‌اند این‌جا سعی کرده‌ام فراموشش کنم، اما نتوانسته‌ام. سعی کرده‌ام خم شوم روی خودم تا نیمی از خودم را پاک کنم اما نتوانسته‌ام. بعضی‌ها همه‌ی خودشان را پاک می‌کنند و می‌روند. لابد می‌توانند. من نمی‌توانم.

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.