بریدۀ کتاب

زن در پیاده رو راه می رود
بریدۀ کتاب

صفحۀ 62

«مگه اسبت نیست؟» «هست ، اما از من رَم میکنه ، اون دیشب از زلزله در رفت!» «هوم! اما اسب من دیشب توی زلزله مُرد ، یک دقیقه صبر کن تا برات بیارم.»

«مگه اسبت نیست؟» «هست ، اما از من رَم میکنه ، اون دیشب از زلزله در رفت!» «هوم! اما اسب من دیشب توی زلزله مُرد ، یک دقیقه صبر کن تا برات بیارم.»

6

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.