بریدۀ کتاب

Danny

1402/12/17

بریدۀ کتاب

صفحۀ 511

- مامی، من به ویل بدهکارم. وظیفه‌ام است بروم. فکر می‌کنی کی فکر رفتن به کالج را به سرم انداخت؟ خیال می‌کنی کی تشویقم کرد کاری برای زندگی‌ام بکنم؟ سفر بروم، برای خودم آرزوهایی داشته باشم. ها؟ کی طرز فکرم را عوض کرد؟ حتی در مورد خودم. همه‌اش ویل بود. در این بیست و هفت سال عمرم، فقط توی این شش ماه گذشته بود که کاری انجام دادم، زندگی کردم. پس اگر از من میخواهد بروم سوئیس، می‌روم. حالا نتیجه‌اش هر چه می‌خواهد باشد.

- مامی، من به ویل بدهکارم. وظیفه‌ام است بروم. فکر می‌کنی کی فکر رفتن به کالج را به سرم انداخت؟ خیال می‌کنی کی تشویقم کرد کاری برای زندگی‌ام بکنم؟ سفر بروم، برای خودم آرزوهایی داشته باشم. ها؟ کی طرز فکرم را عوض کرد؟ حتی در مورد خودم. همه‌اش ویل بود. در این بیست و هفت سال عمرم، فقط توی این شش ماه گذشته بود که کاری انجام دادم، زندگی کردم. پس اگر از من میخواهد بروم سوئیس، می‌روم. حالا نتیجه‌اش هر چه می‌خواهد باشد.

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.