بریدۀ کتاب

محمد

محمد

1402/3/27

در تعقیب موریس: جستارهایی در زندگی و مبارزات شهید عماد مغنیه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 35

آن روزهای اول، زمانی که نیروهای مقاومت از ضاحیه خارج می‌شدند تا با اسراییل رویارو شوند، مردم نفرین‌شان می‌کردند و با کفش آن‌ها را می‌زدند. حرف‌شان این بود که چشم نمی‌تواند در برابر قیچی مقاومت کند. {به نقل از دوستان و همرزمان شهید عماد مغنیه}

آن روزهای اول، زمانی که نیروهای مقاومت از ضاحیه خارج می‌شدند تا با اسراییل رویارو شوند، مردم نفرین‌شان می‌کردند و با کفش آن‌ها را می‌زدند. حرف‌شان این بود که چشم نمی‌تواند در برابر قیچی مقاومت کند. {به نقل از دوستان و همرزمان شهید عماد مغنیه}

6

1

(0/1000)

نظرات

ترس باعث چه کارا که نمیشه، فکر کن بری نیروهای خودی رو بزنی که با دشمن نجنگن🙄

0